تجزیهوتحلیل کسب و کار را میتوان بهعنوان یک رشته تحقیقاتی در نظر گرفت که به شما در یافتن نیازهای تجاری و شناسایی راهحل برای مشکلات تجاری کمک میکند. راهحلهایی که تحلیلگر کسب و کار میدهد، ممکن است شامل توسعه نرم افزار و اجزای سیستمها، بهبود فرآیند، تغییرات سازمانی، یا برنامهریزی استراتژیک و حتی توسعه سیاستها باشد.
ما در زبان فارسی برای ترجمهی کلمهی Analytics (آنالیتیکس) مشکل داریم. معمولاً آن را به تحلیلگری ترجمه میکنند، اما چون Analysis هم به تجزیه و تحلیل ترجمه میشود، تفکیک آنها کمی دشوار است و ممکن است این دو مفهوم را با هم اشتباه بگیریم.
اصطلاح Analytics معمولاً برای تجزیه و تحلیل مبتنی بر حجم بزرگی از اعداد و ارقام و دادهها به کار میرود. بنابراین معنا و قلمرو کاربرد آن، خاصتر و محدودتر از Analysis است.
پس اگر بخواهیم رشتهی Master of Business Analytics را توصیف کنیم، باید بگوییم که موضوع این رشته، تحلیل کسب و کارها بر پایهی اعداد و ارقام و دادهها است.
بنابراین با وجودی که در اینجا و نیز در بسیاری از منابع فارسی از اصطلاح تحلیلگری کسب و کار استفاده میشود، حتماً به خاطر داشته باشید که این تحلیلگری با آن چیزی که تحت عنوان تجزیه و تحلیل (Analysis) میشناسیم تفاوت دارد.
این رشته اکنون در بسیاری از مراکز دانشگاهی پیشرو جهان تدریس میشود و البته برای اینکه نام آن با MBA اشتباه گرفته نشود، از مخففهایی مانند MBAn و MSBA استفاده میکنند (An حروف اول Analytics و MS هم حروف اول عبارت Master of Science) است.
سازمانها همواره با چه سوالاتی مواجه هستند؟
- چه فرصتهایی در محیط کسبوکار وجود دارد که میتوانیم از آنها استفاده کنیم؟
- سازمان ما در چه زمینههایی دچار مشکل است؟
- از چه روشها و راهکارهای دیگری میتوانیم استفاده کنیم تا منفعت سازمان به حداکثر و هزینههای آن به حداقل برسد؟
- چگونه میتوان برای موفقیت کسبوکار در محیطی که مدام در حال تغییر است، اقدام موثر انجام داد؟
- چگونه نیازمندیهای یک محصول یا پروژه را به درستی شناسایی کنیم تا راهکار پیشنهادی مطابق انتظارات مشتریان و سایر ذینفعان باشد؟
- چرا اساسا در رقم زدن تغییراتی که موجب بهبود عملکرد کسبوکار ما میشود با شکست مواجه میشویم؟
- چرا در بسیاری از موارد حتی اگر در ایجاد تغییر در سازمان موفق بودهایم، تمامی اهداف و ارزشهایی را که دنبال میکردهایم محقق نشده است؟
در واقع هدف از تحلیل کسب و کار، شناسایی راهحلهایی است که سبب پیشرفت و توسعه کسب و کار میگردد. در این مقاله به اهمیت و ضرورت تجزیه و تحلیل کسب و کار پرداخته و سپس به معرفی شغل تحلیلگر کسب و کار میپردازیم و در نهایت مراحل انجام فرآیند تجزیهوتحلیل کسب و کار و تکنیکهای رایج آن را معرفی میکنیم.
ضرورت و اهمیت استفاده از تجزیه و تحلیل کسب و کار
در زیر تعدادی از دلایل مهم استفاده از روشهای تجزیه و تحلیل کسب و کار ذکر شده است:
- به شما کمک میکند که با ساختار و پویایی شرکت خود آشنا شوید.
- به شما این امکان را میدهد که مشکلات موجود در سازمان خود را بشناسید.
- به شما این امکان را میدهد که پتانسیلهای بهبود دهنده را شناسایی کنید و راهحلهایی را جهت دستیابی به اهداف پیدا کنید.
- این مبحث به شما کمک میکند که نیاز به تغییرات را پیدا کرده و در مورد آن بحث کنید.
- در نهایت با استفاده از این روشها میتوانید ارزش ارائهشده توسط سازمان را برای سهامداران بالا ببرید.
تجزیه و تحلیل کسب و کار به این دلیل مهم است که سازمان بدینوسیله میتواند قدرت مالی خود را در بازار به دست آورد. در واقع با تجزیه و تحلیل تجارت، سازمان مهارتهای کسب و کار و تکنیکهای فنی را آموزش میبیند و آنها را تقویت میکند.
این مهارتها از روشهای برنامهریزیشده به دست میآیند که برای کارفرمایان بسیار جذاب هستند. به همین دلیل این تکنیکها در همه سطوح کسب و کار الزامی هستند. در ادامه با مهمترین این استانداردها آشنا میشوید.
استاندارد BABOK
استاندارد BABOK مخفف مجموعه دانش تجزیه و تحلیل کسب و کار است که توسط انستیتو تجزیه و تحلیل تجارت بینالمللی یا IIBA آمریکا توسعه داده شده است. این استاندارد در واقع چهارچوبی است که تجزیهوتحلیل کسب و کار را توصیف کرده و وظایف آن را عنوان میکند.
در نسخه 2 BABOK، تجزیه و تحلیل تجارت، بهعنوان مجموعهای از وظایف و تکنیکهای مورد استفاده برای کار، سیاستها و عملکردهای سازمان و همچنین توصیه راهحلهایی که سازمان را قادر به دستیابی به اهداف خود میکند، تعریف شده است.
مدرک این انستیتو CBAP است و تحلیلگر با مطالعه در زمینه این استاندارد، میتواند در همه نوع سازمانی، به فعالیت تحلیل کسب و کار بپردازد. بهطور خیلی ساده میتوان گفت تجزیهوتحلیل کسب و کار به سازمانها کمک میکند تا مشکلات و فرصتهای خود را تعریف کنند، راهحلهای بالقوه را ارزیابی کرده و اعتبارسنجی نمایند. همینطور بررسی نمایند که آیا راهحلهای پیادهسازی شده، برای آنها مزایایی را در بر دارد یا خیر.

تحلیلگر کسب و کار کیست؟
تحلیلگر کسب و کار؛ مسئولیت ایجاد مدلهای جدید، برای پشتیبانی از تصمیمات تجاری را بر عهده دارد. این تصمیمات با همکاری تیم مالی و فناوری اطلاعات سازمان انجام میپذیرد و شامل ابتکارات و استراتژیهایی برای بهبود اوضاع و بهینهسازی هزینهها است.
بنابراین یک تحلیلگر کسب و کار باید دارای درک کافی از الزامات تجاری، تجربه کافی در پیشبینی و بودجهبندی، تجزیه و تحلیل کسب و کار مالی و آشنایی با شاخصهای اصلی عملکردی باشد.
باب گریگوری، استاد و مدیر برنامه دانشگاهی در دانشگاه "بلو"، میگوید: «شناسایی و سپس اولویتبندی الزامات فنی و عملکردی، در لیست مسئولیتهای یک تحلیلگر قرار دارد.»
در واقع آنها باید این توانایی را داشته باشند که بدانند دقیقا چه کاری باید انجام دهند؟ چگونه این کار را انجام دهند؟ از چه کسانی باید ورودی بگیرند؟ و چگونه میتوان در مورد تمام این گزارشات و دادهها به توافق رسید؟
تحلیلگر کسبوکار ابتدا در تلاش است که بتواند فرصتها و مشکلات سازمان را رصد نماید. این مشکلات و فرصتها تشکیلدهندۀ نیاز (Need) سازمان هستند. پس از شناسایی نیازها، تحلیلگر کسبوکار به سراغ استخراج دیگر مؤلفههای محوری (Core Concepts) میرود تا تدوین مدل BACCM کامل شود. این مؤلفههای مرکزی که با نیاز همراه میشوند عبارتند از: تغییر (Change)، زمینه (Context)، راهکار (Solution)، ذینفعان (Stakeholders) و ارزش (Value).
پس از استخراج این مؤلفههای ششگانه، تحلیلگر کسبوکار میتواند به سراغ تحلیل وضعیت فعلی و تعریف وضعیت مطلوب در آینده برود. وضعیت فعلی وضعیتی است که دارای مشکلات و معضلات سازمانی است و وضعیت آینده، وضعیتی مطلوب است که سازمان باید با رقم زدن تغییر به سمت آن حرکت نماید. اینجا است که استراتژیهای تغییر شکل میگیرند تا نیاز سازمان مرتفع گردد.
بنابراین استراتژی تغییر یک برنامهی کلان و سطح بالا برای گذار از وضعیت موجود (As-is) به شرایط مطلوب (To-be) است. در این راهبرد، یک دورهی گذار (Transition) تعریف خواهد شد که بر اساس آن، برنامهی آزادسازی (Release Plan) اجزاء مختلف راهکار، در فازها و یا ایتریشنهای مختلف، تدوین و اجرا میشود.
در ادامه، تحلیلگر کسبوکار به تدوین رویکردها و برنامههای اجرا و تحقق فرایند تحلیل کسبوکار میپردازد و پس از آن وارد اجرا میشود و به دنبال استقرار راهکاری است که بیشترین ارزش را برای ذینفعان خلق کند و به بهترین شکل نیاز سازمان را برطرف نماید.
راهکار ارائهشده از مجموعۀ گزینههایی انتخاب میشود که قبلاً توسط تحلیلگر کسبوکار تعریف شده و به ذینفعان اعلام شده است. مهمترین معیار در انتخاب راهکار پیشنهادی، ارزش انتظاری حاصل از استقرار آن برای کسبوکار میباشد.
سپس راهکار نهایی در قالب یک پروژه، پیادهسازی میشود و در نهایت عملکرد آن مورد ارزیابی قرار میگیرد تا انواع موانع و مشکلات تحقق ارزش برای ذیاثران، شناسایی و برطرف گردد.
نقش تحلیلگر کسب و کار
تجزیه و تحلیل کسب و کار در واقع یک رویکرد منظم برای مدیریت تغییرات در سازمانها بوده که تحلیلگر کسب و کار در واقع عامل این تغییرها است.
تحلیلگران معمولاً راهحلها را شناسایی میکنند و جهت بالا بردن ارزشهای سازمان آنها را تعریف و اجرایی میکنند. تحلیلگران کسب و کار در تمام سطوح سازمان فعالیت دارند و خود را درگیر همه مسائل میکنند.
تعریف استراتژیها، ایجاد معماری منابع انسانی، ایجاد معماری سازمانی، تعریف اهداف و الزامات برنامهها و بهبود مستمر فناوریها از جمله وظایف این افراد در سازمان است.
نتیجه کار تحلیلگر کسب و کار
تحیلگر کسب و کار با تجزیه و تحلیل مناسب، سبب تحقق منافع، اجتناب از هزینهها، شناسایی فرصتهای جدید، درک تواناییهای موردنیاز و مدلسازی سازمانی میشود؛ بنابراین با استفاده از یک تجزیه و تحلیل مؤثر، میتوان اطمینان حاصل کرد که سازمان مربوطه این مزایا را دریافت کرده و در نهایت نحوه تجارت خود را بهبود میبخشد.

وظایف و مهارتهای تحلیلگر کسب و کار
مسئولیتهای یک تحلیلگر کسب و کار به شرح زیر است:
- ایجاد دقیق تجزیه و تحلیل کسب و کار (طرح مشکلات، فرصتها و راهحلهای دستیابی به موفق در کسب و کار)
- بودجهبندی
- برنامهریزی و مدیریت برنامه ریزیسینرژی یا همافزایی
- تحلیل مغایرتها
- قیمتگذاری
- گزارش نویسی
- تعریف الزامات تجاری و گزارشدهی به ذینفعان
جدا از همه اینها یک تحلیلگر برای تحلیل کسب و کار باید دارای مهارتهای زیر نیز باشد:
- مهارتهای ارتباطی (کتبی و شفاهی)
- مهارتهای فردی
- مهارتهای تسهیل سازی
- مهارت حل مسئله
- دارا بودن دقت بالا و جزئینگری
- آشنایی با مهارتهای مدیریتی
- هوش مالی بالا
- توانایی تحلیل سهام
- مهندسی نیازمندیها
- تجزیه و تحلیل هزینهها
- توانایی مدلسازی فرآیندها
- آشنایی با انواع شبکهها، پایگاه داده و سایر فناوریهای روز
از اینرو با توجه به موارد بالا، بهتر است قبل از هر چیز در استخدام تحلیلگر کسب و کار دقت بیشتری به خرج داد. کارلیب در این مسیر در فرآیند جذب و استخدام منابع انسانی در کنار صاحبان مشاغل و کارفرمایان است تا سازمانی کارآمد داشته باشند.
فرآیند تجزیه و تحلیل کسب و کار
چگونه میتوان تجارت و نیازهای آن را تجزیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ به این سؤال باید موارد زیر را عنوان کرد:
1. تجزیه و تحلیل سرمایهگذاری:
این بخش، مجموعهای از فعالیتهای قبل از پروژه را شامل میشود که منجر به انتخاب پروژه میگردد. این فعالیتها به حفظ معماری تجارت شما کمک میکند و شما را برای تصمیمگیری آماده میکند. به همین دلیل در تجزیه و تحلیل کسب و کار بسیار مفید است.
نخستین گام و مبنای هر طرح ابتکاری (Initiative) تحلیل کسبوکار، نیازهای (Need) کسبوکار هستند که شامل مشکلات و فرصتهایی میشوند که کسبوکار با آنها مواجه است. در این بخش تحلیلگر کسبوکار میبایست در تعامل با ذینفعان کلیدی اقدام به تعیین مشکل یا فرصتی نماید که قرار است عنصر ورودی فرایند تحلیل کسبوکار باشد. در این خصوص میبایست دقت کرد که به محض مواجه با یک مشکل، نباید آن را مبنا قرار دهیم، بلکه لازم است آن را با تکنیکهای RCA ریشهیابی کرد و ریشههای اصلی مشکل را مد نظر قرار داد. پرداختن به معلولها و نشانهها شاید موقتاً مشکل را حل کند اما این مشکل در آیندهای نزدیک به صورتهای دیگری بروز خواهد کرد.
برای شناسایی، آنالیز و تمرکز بر روی ریشههای مشکلات، یک تکنیک مهم در راهنمای BABOK به نام Root Cause Analysis یا تکنیک تحلیل دلایل ریشهای معرفی شده است. تحلیل دلایل ریشهای برای شناسایی و ارزیابی دلایل اساسی یک مسئله استفاده میشود. در حقیقت ابزاری برای بررسی و تحلیل سیستماتیک یک مسئله یا وضعیت است که بر روی ریشهی مساله به عنوان نقطه مناسب برای اصلاح تمرکز دارد.
2. برنامهریزی و مدیریت نیازمندیها:
در این مرحله شما باید وظایف و منابعی که با برنامهریزی شما در ارتباط هستند را تعریف کنید. در واقع این مرحله به شما کمک میکند تا اطمینان حاصل کنید که فعالیتهای انجام شده مناسب پروژه هستند یا خیر.
هر مشکل یا فرصت، ذینفعان یا به تعبیر دقیقتر ذیاثرانی دارد که میبایست آنها را شناسایی کرده و در گام بعدی نیازمندیهای هر یک را بطور کامل و صحیح استخراج نمود. نادیده گرفتن یک ذینفع خاص یا در نظر گرفتن ذینفع اضافی، تحلیل کسبوکار را با مخاطرات و ریسکهای جدی مواجه خواهد کرد. در نتیجه شناسایی و تحلیل ذینفعان بسیار ضروری میباشد.
برای شناسایی دقیق ذینفعان در راهنمای BABOK تکنیکی وجود دارد به عنوان Stakeholder List, Map, or Personas یا به عبارتی تکنیک لیست، نقشه و ویژگیهای شخصیتی ذینفعان. از این تکنیک میتوان برای شناسایی، دستهبندی و تحلیل کامل و دقیق ذینفعان بهره برد.
3. استخراج نیازمندیها:
این مرحله شامل تحقیق و کشف نیازمندیها از کاربران، مشتریان و سهامداران است.
هر یک از ذینفعان در مورد مشکل یا فرصت مورد نظر، مجموعهای از انتظارات و نیازمندیها دارد. در این مرحله از طریق تکنیکهای مختلف از جمله مصاحبه، مشاهده، ورکشاپ (کارگاه)، طوفان فکری، گروههای متمرکز، تحلیل اسناد، پرسشنامه و…، نیازمندیهای ذینفعان را استخراج خواهیم کرد. انتخاب تکنیک مناسب برای استخراج، اهمیت زیادی دارد که مبتنی بر موقعیت پیش روی، تحلیلگر کسبوکار میبایست نسبت به انتخاب تکنیکها و ابزارهای مناسب اقدام نماید.
به عنوان یک تحلیلگر کسبوکار همواره تلاش ما این است به طور همزمان که نیازمندی ذینفعان را استخراج میکنیم، نیمنگاهی نیز به راهکارها و طراحی گزینههای راهکار داشته باشیم. یعنی از همین ابتدا راهکارها یا همان سولوشنهای اولیه را در صورت امکان، همزمان با استخراج نیازمندیها، طراحی میکنیم.
4. تجزیه و تحلیل نیازمندیها:
در این مرحله چگونگی نیاز سهامداران به تجزیه و تحلیل کسب و کار، ساختار و طراحی و اجرای راهحلها شرح داده شده است. تجزیه و تحلیل نیازمندیها به شما کمک میکند تا روشها و ابزارهای مورداستفاده برای دادههای خام را تعریف کنید.
نیازمندیها قلب تپندهی تحلیل کسبوکار هستند و تعداد زیادی از وظایف ۳۰ گانه ارائه شده در راهنمای BABOK نیز به مدیریت و پردازش آنها اختصاص دارد.
در این مرحله میبایست نیازمندیها مورد پردازش و پالایش قرار گیرند زیرا:
همه نیازمندیها اولویت یکسانی ندارند.
احتمال اینکه بتوان همه نیازمندیها را پوشش داد تقریباً صفر است.
برخی از نیازمندیها در تضاد با برخی دیگر از آنها هستند.
و …
از آنجاییکه نیازمندیها هم مانند بسیاری از مفاهیم کسبوکاری مانند محصول، پروژه و … دارای چرخهی عمر هستند، بنابراین در هر وضعیتی میبایست آنها را مدیریت نمود و به اصطلاح در قالب مراحل زیر ساخته و پرداخته کرد:
ردیابی نیازمندیها: بررسی و ارزیابی روابط بین نیازمندیها، طراحیها، اجزاء راهکار و دیگر محصولات برای تحلیل اثرات متقابل، میزان همپوشانی و نحوه تخصیص منابع به آنها.
حفظ و نگهداری نیازمندیها: اطمینان از صحیح و بروز بودن نیازمندیها و طراحیها در سرتاسر چرخه عمر آنها و اطمینان از امکان استفاده مجدد از آنها در موقعیتهای مناسب.
اولویتبندی نیازمندیها: ارزش، فوریت و ریسکهای مرتبط با نیازمندیها و طراحیها را ارزیابی میکند تا از توالی صحیح و بهینهی انجام امور مهمتر در زمان معین و با صرف منابع پیشبینی شده اطمینان حاصل شود.
ارزیابی تغییرات نیازمندیها: تحلیل و بررسی در خصوص اینکه آیا تغییر در نیازمندیهای قبلی و یا اضافهشدن نیازمندیهای جدید چه تاثیرهایی از جوانب مختلف خواهند داشت.
تأیید (تصمیمگیری در مورد) نیازمندیها: مبتنی بر برنامهی حاکمیت کسبوکار، ذینفعان دارای صلاحیت و اختیار، در مورد تایید و یا رد نیازمندیها و طراحیها و نیز تغییرات آنها به اجماع نظر رسیده و تصمیمگیری نهایی و تایید را انجام میدهند.
5. ارتباطات موردنیاز:
این مرحله مجموعهای از فعالیتها جهت بیان خروجی تجزیه و تحلیل نیازمندیها است. علاوه بر این قبل از اجرای یک راهحل، باید مورد ارزیابی و تأیید قرار گیرد.
استخراج راهکارهای بالقوه چیزی نیست که از این گام آغاز شود، بلکه همزمان با استخراج نیازمندیها در همان مراحل اولیه تحلیل کسبوکار، باید نیمنگاهی نیز به استخراج راهکارها داشت.
لطفا به این موضوع دقت کنید که تحلیلگر کسبوکار مسئول ارائه راهکارهای بالقوه نیست. بلکه راهکارهای بالقوه در تعامل با ذینفعان و توسط تحلیلگر استخراج خواهد شد، ولی بد نیست تحلیلگر خود نسبت به ارائه برخی از راهکارها به عنوان یک ذینفع دستی بر آتش داشته باشد.
6. تکامل و اعتبار سنجی راهحلها:
در این مرحله مشخص میشود که راهحل شما میتواند اهداف را برآورده کند یا خیر.
طبیعتاً از بین انواع راهکارهای ارائهشدهی بالقوه در فاز قبل، در این مرحله میبایست با ارزشترین راهکار را انتخاب کرد و این یک وظیفهی مهم برای تحلیلگر کسبوکار به شمار میرود. راهکار انتخاب شده میبایست حداکثر ارزش مورد نظر ذینفعان را ایجاد کند. لطفا به واژهی ارزش توجه نمایید. در این واژه دو مفهوم نهفته است. یک مفهوم، هزینه است و یک مفهوم نیز عایدی. یعنی برای در نظر گرفتن ارزش، باید هر دو مقوله را مدنظر قرار داد.
7. ارزیابی راهکار استقرار یافته
تحلیلگر کسبوکار مسئول اجرای راهکار نیست بلکه در کنار تیم پیادهساز راهکار حضور دارد تا اطمینان حاصل کند که راهکار ارائهشده حداکثر ارزش مورد نظر ذینفعان را ایجاد میکند یا خیر. چنانچه راهکار پیادهسازیشده، موفق به این امر نشد، تحلیلگر کسبوکار بررسی میکند که این عدم موفقیت ریشه در عوامل سازمانی دارد یا به دلیل ضعف یا نقص در خود راهکار بوده است و اقدامات اصلاحی را برای به حداکثر رساندن ارزش راهکار اتخاذ خواهد نمود.

تکنیکهای رایج در تجزیه و تحلیل کسب و کار
1. تکنیک MOST؛
این تکنیک، یک فرم کوتاه از اهداف و استراتژیها است که به مدیران اجازه میدهد تا یک تجزیه و تحلیل کاملی از هدف یک سازمان داشته باشند و نحوه دستیابی به این اهداف را مشخص میکند.
تکنیک MOST از بهترین روشهای تجزیه و تحلیل کسب و کار است که با استفاده از آن تحلیلگر کسب و کار، آنچه را که باید سازمان انجام دهد را موردبررسی و تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
2. تکنیک PESTEL؛
همیشه یکسری عوامل محیطی وجود دارند که بر روی برنامهریزیهای استراتژیک کسب و کار تأثیر میگذارند. این مدل به تحلیلگران کمک میکند تا تمام عوامل خارجی را که ممکن است سازمان را تحت تأثیر قرار دهند، ارزیابی کنند و همچنین نحوه بررسی آنها را مشخص میکند. شناسایی این محرکهای کلیدی از جمله وظایف تحلیلگر کسب و کار است.
این روش دارای یک چارچوب ساده برای تجزیهوتحلیل کسب و کار است که شامل مهارتهای کاربردی است. بهوسیله این تکنیک، میتوان تهدیدات بالقوه را شناسایی و کاهش داد.
3. تکنیک SWOT؛
این متد فرم کاملی از نقاط ضعف، نقاط قوت، فرصتها و تهدیدها است. در واقع این متد به شما کمک میکند که بخشهای دارای نقاط ضعف و قوت را پیدا کنید. همچنین امکان تخصیص منابع مناسب را فراهم میکند. این بخش مشخص میکند که زمینههای مشکل چیست و راهحلهای پیشنهادی چگونه بر کسب و کار و افراد مرتبط با آن تأثیر میگذارند. این تکنیک، یک تکنیک رایج تجزیه و تحلیل کسب و کار است.
4. تکنیک MosCow؛
در این روش یک چارچوب ارائه میشود که نیازهای فردی در آن موردبررسی قرار میگیرد. در این متد همچنین اولویتبندی نیازها انجام میشود.
5. تکنیک CATWOE؛
این تکنیک به شما کمک میکند تا تمام فرآیندهایی که ممکن است کسب و کار شما را تحت تأثیر قرار دهد، بشناسید. این اصطلاح مخفف کلمات مشتریان، بازیگران، فرآیند تحول، نمای جهانی، مالک و محیطزیست است.
در واقع شناسایی میکند که مشتریان شما چه کسانی هستند، چه کسانی درگیر این وضعیت هستند، چه فرآیندهایی از این مسئله تأثیر میپذیرند، چه کسانی مالک این وضعیت بوده و اثرات گسترده این وضعیت چه چیزی است. از مهمترین مزیتهای این تکنیک، دریافت برداشتهای متفاوت از ذینفعان در یک پلتفرم مشترک است. به همین جهت این تکنیک یک تکنیک تقریبا کامل برای تجزیه و تحلیل کسب و کار به نظر میرسد که البته میتوان با دیگر تکنیکها هم زمان از آن نیز استفاده کرد.
6. تکنیک The 5 Whys؛
این متد شامل سؤالات عمدهای است که به تحلیلگران کمک میکند تا علت و ریشه وضعیت موجود را پیدا کنند.
7. تکنیک Six Thinking Hats؛
این روش به شما کمک میکند که دیدگاهها و ایدههای متناوب را در نظر بگیرید. در این روش تعدادی سؤالهای پیشگویی وجود دارد که به تحلیلگران کمک میکند که ریشه مشکلات را پیدا کنند.
تکنیکهای بالا همه کارآمد و مفید هستند و وظیفه تحلیلگر کسب و کار این است که بهترین را انتخاب کند و با توجه به آن، تجزیه و تحلیل کسب و کار را تا حصول نتیجه به انجام برساند.
سخن پایانی
تجزیه و تحلیل کسب و کار ممکن است در هر زمینهای اتفاق بیفتد و تحلیلگر باید با توجه به مسائل موجود در کسب و کار، به دنبال راهحلهای مناسب باشد.
افراد گوناگون با تخصصهای مختلف میتوانند با مدرک تحصیلی مدیریت کسب و کار (MBA)، مهارتهای لازم برای تجزیه و تحلیل کسب و کار را کسب کرده و در راستای دستیابی به اهداف سازمانی کسب و کار مورد نظر خود گام بردارند.


Subscribe
Report
My comments